ابراهیم حامدی

به وبلاگ من خوش آمدید

بشمار 0470

بر ناامیدی و خستگی غلبه کردم دستم رو به سمت طناب بالای سرم دراز میکنم به امید نجات اما طناب بالاتر از چیزی هست ک بتونم بگیرمش غیرممکن میاد واسم نجات ولی آدمی باید امیدش رو از دست نده ک آدمی به امید زنده اس دستم رو به سمت طناب دراز میکنم حتی به قیمت رها کردن شاخه بعدش از معلق بودن رها میشم و دو حالت پیش میاد... یا دستم به طناب نمیرسه و قسمت اینه ک سقوط کنم و یا دستم به طناب میرسه و لطف خدا شامل حالم میشه در هر دو حالت، حالم از این لحظه بهتر خواهد بود؛ چون
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 18:24 توسط نویسنده |