https://ebi.bolg.ir bolg.ir fa bolg.ir bolg.ir https://ebi.bolg.ir/post10.php + از آدمی ک یبار تنهات گذاشته، نخوا دستت رو بگیره و تنهایی هاتو کم کنه؛ وگرنه در نهایت...این تویی ک هم ناامید و هم تنهاتر شدی ! 1401|4|10|5 18|24 https://ebi.bolg.ir/post10.php https://ebi.bolg.ir/post9.php یه روز میام دستت رو میگیرم... از این هیاهو و شلوغی دورت میکنم. از این بی معرفی ها، از این آدمای هزار رنگ، میام دستت رو میگیرم و میبرمت یه جا ک... از همه حسای بد دور باشی، از آدمای نامهربون دور باشی، از غمِ خاطرات قدیمی دور باشی، میبرمت جایی ک خودمون باهم تنها باشیم دستات رو محکم تر میگیرم و رها نمیکنم... هیچوقت رها نکردم... بهت قول میدم ک میام میبرمت میام و بهت لبخند هدیه میدم، بهت قول میدم این روزای سخت تموم میشه فقط یکم دیگه تحمل کن منِ عزیز.... 1401|4|10|5 18|24 https://ebi.bolg.ir/post9.php https://ebi.bolg.ir/post8.php + اینجا جایِ تو نیست، اینجا کسی شبیه تو نیست دستمو بگیر...با من بیا...بریم جایی ک به آرامش برسی ! 1401|4|10|5 18|24 https://ebi.bolg.ir/post8.php https://ebi.bolg.ir/post7.php +اگر میخوای ک به آرامش برسی، اگر میخوای ک لبخند بیاد روی لبت؛ باید از چیزایی ک مالِ تو نیست، دل بکنی...! 1401|4|10|5 18|24 https://ebi.bolg.ir/post7.php https://ebi.bolg.ir/post6.php + این روز ها حال لحظاتم خراب و پر اضطراب است این روز ها در نقطه ای از زندگی قرار دارم ک موفق شدن، به انداه نفس کشیدن برایم حیاتی است...! 1401|4|10|5 18|24 https://ebi.bolg.ir/post6.php https://ebi.bolg.ir/post5.php + گهی از دل، گهی از جان، گهی از هر دو بیزارم...! 1401|4|10|5 18|24 https://ebi.bolg.ir/post5.php https://ebi.bolg.ir/post4.php انگار از پرتگاه افتادم... دستمو به یه شاخه ک از وسط صخره ها بیرون زده گرفتم کمی بالاتر یه طناب هست یه راه نجات خیلی خسته شدم از معلق بودن بین زمین و آسمون... دستام توان گرفتن شاخه رو ندارن سست شدن، ناامید شدم، یه نگاه به طنابی ک دوره ولی بالای سرمه میندازم و یه نگاه به دره تاریک پایین پام منم اینجا... جایی بین مرگ و زندگی... میمرم یا زنده میمونم؟ بر ناامیدی و خستگی غلبه میکنم و به نجات میرسم؟ یا... 1401|4|10|5 18|24 https://ebi.bolg.ir/post4.php https://ebi.bolg.ir/post3.php بر ناامیدی و خستگی غلبه کردم دستم رو به سمت طناب بالای سرم دراز میکنم به امید نجات اما طناب بالاتر از چیزی هست ک بتونم بگیرمش غیرممکن میاد واسم نجات ولی آدمی باید امیدش رو از دست نده ک آدمی به امید زنده اس دستم رو به سمت طناب دراز میکنم حتی به قیمت رها کردن شاخه بعدش از معلق بودن رها میشم و دو حالت پیش میاد... یا دستم به طناب نمیرسه و قسمت اینه ک سقوط کنم و یا دستم به طناب میرسه و لطف خدا شامل حالم میشه در هر دو حالت، حالم از این لحظه بهتر خواهد بود؛ چون 1401|4|10|5 18|24 https://ebi.bolg.ir/post3.php https://ebi.bolg.ir/post2.php با خودم خلوت کردم دور از هیاهوی جهان مادی با خودم و تمام ناآرومی های درونیم خلوت کردم در اوج صداقت همه چیو به خودم به اعتراف کردم در اوج شرمندگی توی چشم های خودم اشک ناامیدی رو دیدم مقصر بازم منم اما اینبار اینو با سرزنش و داد و بیداد نگفتم لحنم به دلسوزی آمیخته بود به حسرت صدام طعم بغض و درموندگی به خودش گرفته بود نمیدونم چی به سرم اومد این مدت جوری ک انگار مسخ شدم شاید سر شدم از درد و غم زیاد وقتی چشمام باز شد ک کاری نمیشد کرد و حالا... 1401|4|10|5 18|24 https://ebi.bolg.ir/post2.php https://ebi.bolg.ir/post1.php درسته کم آوردم و به ظاهر عقب نشستم اما در واقعیت من از چیزی ک میخوام نمیگذرم شاید الان نه، امروز نه، فردا نه، ولی حتما توی مناسب ترین حالت ممکن بهش میرسم. الان حالم مثل پرنده ای هست ک تازه به دنیا اومده هنوز پریدن بلد نیست، باز کردن بالش رو بلد نیست از طرفی به ارتفاع کم قانع نیست و میخواد ک بالای ابرا پرواز کنه مثل یه عقاب اوج بگیره... اما باید صبر کنه تا کامل واسه اوج گرفتن آماده بشه؛ درسته ک الان نمیتونم اوج بگیرم... 1401|4|10|5 18|24 https://ebi.bolg.ir/post1.php